پشت دریاها
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خوهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه ی عشق
قهرمانان را بیدار کند
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا پریانی که سر از آب در می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهیگیران
میفشانند فسون از سر گیسو هاشان
همچنان خواهم راند
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
...
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه ی وسعت چشمان سحر خیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
قایقی باید ساخت ...
سهراب سپهری
تقدیم به ترانه
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)
وب قشنگی داری من عاشق شعرم .
اگه خواستی منو لینک کن گلم بهمم خبر بده بلینکمت